ای دل بر ما باش بی دلبر ما
یک دل برما به که دوصد دلبر ما
نه دل اندر بر ما نه دلبر اندر بر ما
یا دل بر ما فرست یا دلبر ما
برای مطالعه مقاله قبل اینجا را کلیک کنید
در مبحث قبل به بررسی موضوع شادی پرداختیم و قسمت هایی از مصاحبه با آقای دکتر گلزاری را راجع به همین مطلب ارائه دادیم. در این قسمت بخش های دیگری از مصاحبه و میز گرد را ادامه میدهیم .
* شما هم نیازهای انسان را طبقه بندی میکنید و برای آن درجات متفاوت در نظر میگیرید و هم به تفاوت و درجات مختلف شادی و نشاطی که پس از ارضای این نیازها به شخص دست میدهد قائلید؟
- بله، دقیقاً همین طور است. ببینید ـ همان طور که اشاره کردید ـ هم نیازهای انسان و هم شادی ناشی از ارضای آن مراتبی دارد. هر مرحله از نیازهای واقعی انسان که پاسخ مناسب گرفت، به شادی همان مرحله منتهی میشود و همزمان با آن نیازهای دیگر انسان بیدار میشوند و به دنبال پاسخ درخور میگردند. در سطوح بالاتر نیازهای انسانی، ما به جایی خواهیم رسید که غیر از دوست داشتن انسانها و در نظر گرفتن غیر و خدمت به غیر چیز دیگری نمیخواهیم و پاسخ به این خواست و نیاز، شادی خاصی برای ما به ارمغان میآورد. این سطح شادی خیلی بالاتر از سطح شادیهای اولیه انسان است. این که سعدی میگوید:
من از بینوایی نیم روی زرد غم بینوایان رخم زرد کرد
این نوع شادی، شادی سطح بالاتری است که ما باید به آن برسیم.
* به نظر شما، آیا این نوع شادیهای مراحل بالا برای همه افراد قابل حصول است؟ یا این که برای رسیدن به آن باید مراحل خاصی را پشت سر گذاشت؟
- بله، یقیناً برای رسیدن به شادیهای بالاتر باید قابلیتهای خاص در شخص به وجود آمده باشد؛ برای مثال کسی که هنوز با خودش مشکل دارد و مسائل ابتدایی زندگی برایش حل نشده است، هیچ گاه نمیتواند دیگران را دوست داشته باشد و غم بینوایان را بخورد. کسی که هنوز با قیافه خود، قد و قامت خود، جنسیت خود مسأله دارد نمیتواند نیازهای مراحل بالاتر را درک کند تا پس از ارضای آنها به شادی خاص آن مرحله دست یابد. تنها پس از طی مراحل ابتدایی میتوان به حدّی رسید که به همه اجزای عالم هستی علاقه داشت و به آن عشق ورزید و صادقانه این شعر را زمزمه کرد که:
به جهان خرّم از آنم که جهان خرّم از اوست عاشقم بر همه عالم که همه عالم از اوست
یک آدم ناراضی از جسم و جنسیت و روان خود که در ارتباطات اجتماعیاش با همه درگیری و ناسازگاری دارد، نمیتواند به جهان هستی عشق بورزد. روی این حساب، معتقدم دانشجویان ما - اگر میخواهند شادیهای عمیق و پایدار و متعالی داشته باشند - باید با یک برنامه ریزی دقیق به نیازهای اساسی روح و جسمشان بپردازند و همهاش زندانی طبقههای پایین نیازهایشان نباشند. اگر طبقه اوّل نیاز انسان جستوجوگر تعالی رفع شود، راهی برای ورود به طبقه دوّم جلویش باز میشود.
* بحثی که این روزها برای جوانها مطرح است این است که آیا با موسیقی و برنامه های شاد هم میتوان به شادی دست پیدا کرد؟ این سؤال گاهی اوقات حالت انتقادی هم به خود میگیرد و این گونه عنوان میشود که تفکر رایج دینی و اجتماعی جلوی شادیهای جوانان را گرفته است. نظر شما در این باره چیست؟
- ببینید درست است که این مسائل، نمادی از شادی است؛ ولی من میخواهم بگویم شادیها دو دستهاند: شادیهای گذرا و شادیهای پایدار؛ به عبارت دیگر، شادیها یک زمانی سازندهاند و یک زمانی مخرب. در بینش اسلامی و در روانشناسی، این بحث مطرح است که شادی وقتی سازنده و پایدار است که با اختیار و خود آگاهی و هدف عالی همراه باشد؛ اما اعتیاد به برخی چیزها مثل مواد مخدر یا موسیقی یا... حالتی را برای انسان پیش میآورد که انسان مسائل اطرافش را فراموش میکند. چه بسیار انسانهایی که برای فرار از واقعیتهای زندگی به این امور پناه میبرند. مولانا تعبیر زیبایی در مورد علت کار این افراد دارد و میگوید:
تا دمی از هوشیاری وا رهند ننگِ خمر و زمر بر خود مینهند
به هر حال، به نظر من، اگر تفریح و شادی ما گریز از خودی به بی خودی باشد، آن را نمیتوان شادی پایدار و واقعی دانست. نشاط ناپایداری است که دقایقی چند دوام نخواهد داشت. نشاطی است که فقط چهره شخص را میپوشاند. خندهای است که از گریه غم انگیزتر است.
نکته دیگر این که این شادیهای گذرا مثل داروهای نیروزا هستند. یک آدم ناتوان وقتی میبیند با تکیه بر توان خود در مسابقه به جایی نمیرسد، دوپینگ میکند. این مواد نیروزا آثار جسمی بدی در شخص ایجاد میکنند. سوم این که استفاده از مواد نیروزا پس از کشف شدن آبروی آدم را هم میبرند. استفاده از ابزارهای نادرست کسب شادی نیز دقیقاً مثل استفاده از داروهای نیروزا است که سرانجام به غم و افسردگی منتهی میشود.
* شاید بتوان ناپایداری این قبیل شادیها را پذیرفت و اصولاً خیلی از لذات و شادیهایی که ما در زندگی از آن بهرهمند شدهایم و میشویم، ناپایدار هستند. اما دلیل شما برای این که این شادیها کاذب هستند چیست؟ آیا این مقولات را نمیتوان پاسخی به یک نیاز انسانی قلمداد کرد و لذت ناشی از ارضای آن را حقیقی دانست؟
- ببینید من در طول دوران زندگی علمی و کاری خود جوانهای بسیاری را دیدهام که پس از لحظههای غافل کننده شادیهای نوع کاذب، زانوی غم بغل گرفتهاند، گریه کردهاند و در موارد حاد، دست به خودکشی زدهاند. دلیل آن هم به نظر من این است که چنین افرادی وقتی به خود آمدهاند و آن غوغا را تمام شده یافتند، باز خودشان را با همه ضعفها و واقعیّتهای تلخ زندگی که به نحوی قصد فرار از آن را داشتهاند، رو به رو دیدهاند.
* خوب این جا این سؤال پیش خواهد آمد که چگونه میتوان نیازهای حقیقی را تشخیص داد تا در پرتو آن به تمیز میان شادیهای واقعی و شادیهای کاذب دست پیدا کرد؟
- تعبیر زیبایی در قرآن راجع دنیا و آخرت وجود دارد که میتواند سؤال شما را جواب دهد. قرآن تفاوت آخرت را با دنیا این گونه بیان میدارد که «و الاخرة خیر و ابقی»؛ یعنی آخرت دو خصوصیت دارد که دنیا از آن بی بهره است: در آخرت هم خیر است و هم تداوم. بر همین اساس، شما میتوانید امور دنیایی را از امور آخرتی تشخیص بدهید. شادی ناشی از مواد مخدر، و... که نه خیری در آن است و نه تداومی دارد، بر اساس فلسفه الهی از مقولات دنیوی هستند. همان طور که از این تعبیر زیبای قرآنی پیدا است، دنیا در این جا به معنای هر چیزی است که ما را از خدا غافل بدارد و به امور غیر مفید و زود گذر بکشاند. در این میان، کار دین آن است که ما را از ظواهر دنیا و لذتهای آنیاش جدا کند و به امور متعالی و پایدار فراخواند. بر این اساس، هر عملی که این اختیار و آگاهی را که وجه ممیزه انسان از حیوان است افزایش دهد، برای یک انسان سالم و در جستوجوی تکامل مفید و مطلوب خواهد بود و متقابلاً هر عاملی که جلوی این اختیار و آگاهی را بگیرد، عامل منفی قلمداد خواهد شد. روی این حساب، راه برخورد با واقعیتهای زندگی پناه آوردن به چنین عوامل ظاهراً نشاط آور نیست. دانشجویی که به خاطر بیبرنامهگیاش دچار شکست تحصیلی شده، اگر انسان سالم و واقع بینی باشد، نباید دچار ناامیدی شود و تواناییهایش را فراموش کند و به چیزهایی پناه ببرد که حقیقتاً از حل مسائل او ناتوانند. او باید بفهمد علت شکستش چه بوده و در صدد برخورد منطقی با آن باشد.
*به نظر میرسد، بحث به جای خوبی رسیده است. یکی از عوامل مهمی که نشاط و شادی جوانان دانشجو را با تهدید روبهرو میکند، مشکلاتی است که دانشجویان متناسب با سنین جوانی و صفت دانشجویی خود با آن روبهرو میشوند. خوب است راهکاری برای برخورد با این مشکلات پیشنهاد دهید تا دانشجویان با عمل به آن از تأثیرگذاری مشکلات بر شادی و نشاط خود جلوگیری کنند.
- به نظر من،
خیلی از دانشجویان را دیدهام که برای مثال استعداد کم، شانس و حتی قسمت و خواست خدا را در تحلیل مشکلات زندگی خود وارد میکنند. به نظر من، این افراد با چنین استدلالهایی نمیخواهند بپذیرند که شکست خوردهاند و علت اصلی شکستشان هم خودشان بودهاند. به عقیده من، ندیدن و انکار ضعفها آدم را بیش از پیش دچار ضعف میکند.
روشی را من غالباً برای برخورد با مشکلات جوانان پیش میگیرم این است که اول از شخص میخواهم مشکلاتش را یادداشت کند. بعد به او میگویم کدام یک از این مشکلات غیر قابل تغییرند؛ برای مثال، این که پدر یا مادر کسی فوت کرده، عاملی غیر قابل تغییر است و من باید آن را بپذیرم و راضی باشم و با استدلالهایی آن را برای خودم حل کنم؛ برای مثال اگر پدرم فوت کرده، باید قبول کنم این ضربه مهمی در زندگی به من زده است؛ اما باید از خدا بخواهم او را رحمت کند؛ کلّ شیء هالک الّا وجهه.مثال دیگری برایتان بزنم. شاید باورتان نشود که عده قابل توجهی از دانشجویان دختر ما از جنسیت خودشان راضی نیستند. آدم اگر از جنسیت خودش راضی نباشد، نمیتواند شادی و نشاط داشته باشد. چنین مسائلی در اختیار خود انسان نیست.
اما یک سری مشکلات قابل حل است، البته برخی در دراز مدت و برخی در کوتاه مدت. من سعی میکنم به جوانان بیاموزم که باید با عزم قاطع به مصاف این مشکلات و عوامل قابل حل رفت. همین اندازه که شخص دریابد بسیاری از مسائل قابل حل است و کنترل آنها در اختیار خود او است، موجب شادیاش میشود. وقتی شما مسائل پیش رویتان را مرتب کردید، خواهید دید که حل آنها بسیار سادهتر از آن چیزی است که در اول تصور میکردید. بخشی از این مسائل به دست دیگران قابل حل است که میتوان آن ها را با یک تماس و رابطه صمیمانه مرتفع کرد. پس آن بخش از مشکلات که حل آنها در کوتاه مدت ممکن است و خود انسان میتواند از پس آن برآید، میگوییم بلند شو برو آنها را انجام بده. این که بنشینی و غصه بخوری کار حل نمیشود. بیشتر وقتها دانشجویان 70 درصد انرژی خود را صرف چیزی میکنند که غیر قابل حل است. در این صورت، دیگر انرژیای نمیماند که صرف مسائل قابل حل کنیم.
منبع: طوبی، پژوهشکده تحقیقات اسلامی
در جایی نوشته بود: اگر خواهان یک ساعت شادی هستید، چرت بزنید! اگر خواهان یک روز شاد هستید، به مسافرت بروید! اگر خواهان شادی یک هفتهای هستید، به مرخصی بروید! اگر خواهان شادی یک ماهه هستید، ازدواج کنید! اگر خواهان شادی یک ساله هستید، ثروتی به ارث ببرید! اما اگر خواهان شادی برای همه عمر هستید، از کاری که میکنید لذت ببرید.
مطلب بالا، بادست مایهای از طنز، به واقعیتی مهم اشاره دارد و آن هم نقش شادی و نشاط در زندگی انسانها است. هیچ دقت کردهاید چرا وقتی میخواهیم دوستی را به خاطر بیاوریمT بیشتر چهره شاد و خندانش به ذهن میرسد. شاید فطرت ما ناخودآگاه همه انسانها را شاد میخواهد. راستی رابطه شادی و نشاط با موفقیتهای مختلف در عرصه زندگی چیست؟ افکار شاد چه تأثیری در ایجاد دنیای شاد دارد؟ شادی و نشاط پسندیده کدام است؟ به کدام شادیها باید روی آورد و از کدام شادیها باید دوری جست؟ آیا میتوان روزانه با صدها مانع و مشکل دست وپنجه نرم کرد و همزمان لبخندی حاکی از رضایت بر لب داشت؟ اصلاً مگر داشتن چهرهای عبوس و گرفته و دلی ناشاد به چه کسی ضرر میرساند؟
با دکتر محمود گلزاری، عضو هیأت علمی دانشگاه علامه طباطبایی و نویسنده کتاب شادی از دیدگاه روانشناسی و اسلام و مؤلف بیش از هفتاد مقاله تحقیقی در زمینههای مختلف روانشناسی، ملاقات کردیم و پرسشهای بالا و سؤالات دیگری در این مقوله را با وی در میان گذاردیم. هدف ما این بود که در این مصاحبه، جدا از پرداختن به مسائل تئوری، راههای عملی تقویت روحیه نشاط و شادمانی را بررسی کنیم. باتوجه به اهمیت موضوع، این مصاحبه آغازی برگسترش بحث شادی در پرسمان و توجه به ابعاد مختلف آن است.
هدف از این مصاحبه دنبال کردن بحث شادی و نشاط و مکانیزم تولید آن است.
* سؤال ما این است که چگونه یک دانشجو میتواند همواره شاد باشد؟ و با شادی و نشاطt جوانیاش را طی کند و دوران تحصیل دانشگاهیاش را پشت سر بگذارد؟ آیا فقط با کسب موفقیتها و کامیابیهایی که مورد تأیید جامعه است، میتوان به شادی و نشاط رسید؟ یا عوامل دیگر نیز میتوانند موجب شادی در دانشجو گردند؟ آیا شادی تنها در قالبهای ظاهری تجلی مییابد یا نمودهای غیر ظاهری نیز دارد؟
- با توجه به این که یک مشکل عمده جامعه ما مشکل شادی جوانها است، این بحثِ مفیدT چندان عمیق مورد مطالعه قرار نگرفته؛ خوب است بحث را از این جا آغاز کنیم که وقتی ما جوانی را میبینیم، از کجا میتوانیم متوجه شویم این جوان شاد است؟ در حال حاضر، یک سری استانداردهایی در خصوص شادی و نشاط مورد توافق همگان قرار گرفته است. چهره گشاده، وجود لبخند بر لبان، لباس مناسب، جنب و جوشهای ویژه و... ملاک شادابی شناخته میشود. حال اگر این شادی و نشاطT شادی پایدار و ریشه دار باشد، نتایج زیادی را برای فرد شاداب در پی خواهد داشت. بزرگترین نتیجهای که یک جوان شاد به دست خواهد آورد، موفقیّت او در امور مختلف زندگی است. پیامد دوّم این شادی و نشاط افزایش ارتباطات اجتماعی مناسب است. علاوه بر آن، جوان شاد از سلامت جسمی و روحی خوبی هم برخوردار خواهد بود؛ اما نکته اساسی این است که عوامل پدید آورنده شادی چیست؟ خوب است برای بررسی علل شادیT ما شادیها را به دو دسته کلی شادیهای زود گذر و شادیهای پایدار تقسیم کنیم. فایدههایی که برای شادی بیان کردم آن زمانی به دست خواهد آمد که ما به یک شادی بادوام و ریشه دار رسیده باشیم که انگلیسیها از آن به happyness تعبیر میکنند و در ادبیات ما با عناوینی همچون سعادت و خوشبختی از آن یاد میشود.
* سؤالی که مطرح میشود این است که شادی مقدمه موفقیت است یا موفقیت مقدمه شادی؟ برای مثال یک دانشجوی درس خوان به واسطه موفقیتش در تحصیل شاداب است یا این که دانشجوی شاداب قدرت توفیق در درس و تحصیل پیدا میکند؟
- ببینید بین مقولههای انسانی رابطه خطی وجود ندارد؛ به طوری که به سادگی بگوییم الف باعث ب میشود. مقولههای انسانی بیشتر ارتباطی حلقوی شکل با هم دارند؛ برای مثال، در مورد سؤال شما، شادی و شادکامی یک دانشجو باعث موفقیّتش میشود و موفقیّتش نیز اثر متقابل روی شادی و نشاط او خواهد داشت..
یعنی انسان شاد انسانی است که اولاً روحش پر از دوستی دیگران باشد. مطمئن باشد که دیگران دوستش دارند و او نیز به دیگران علاقهمند است. از طرف دیگر، انسان برای شاد بودنش باید مقبولیّت نیز داشته باشد و این مقبولیت چیزی غیر از محبوبیت است؛ برای مثال ممکن است شما کسی را دوست داشته باشید، امّا مسئولیتی اجتماعی به او ندهید. مقبولیّت بیشتر در ارتباط اجتماعی و در پذیرفتن مشارکتهای اجتماعی مطرح میشود. بُعد دیگر هم موفقیّت در کار است. در مجموع این سه عنصر شادکامی به همراه میآورند، و در عین حال، خود این عوامل نیز بر یکدیگر اثر میگذارند.
* به نظر شما، چه ارتباطی میان شادی و نشاط و ارضای نیازهای اساسی انسان وجود دارد؟ آیا نمیتوان گفت انسان شاد انسانی است که نیازهای واقعیاش به طور مناسب ارضا شده است؟
- این بحث مستلزم این است که با زاویه خاص دیگری به مسأله شادی و نشاط انسانی نگاه کنیم. ببینید انسان یک نیازهای اساسی در زندگی دارد که هر گاه این نیازها به موقع و به شیوه مناسب پاسخ داده شود، شادی و نشاط به همراه خواهند داشت. یک سری از این نیازها، نیازهای ابتدایی است که بین مرگ و زندگی قرار دارد و بین انسان و حیوان مشترک است. نیاز به بقا اولین نیازی است که انسان آن را درک میکند. تصوّر کنید انسانی در یک بیابان در جدال مرگ و زندگی قرار گرفته است. اولین مسأله او این است که زنده بماند. ارضای این نیاز در چنین شرایطی بیشترین شادمانی را برای او ایجاد خواهد کرد.
نیاز جنسی یک جوان نیز از نیازهایی است که باید در زمان خود و به شکل مناسب به آن پاسخ داد. بهترین راه ارضای این نیاز تشکیل خانواده و ارتباط خوب با همسر و فرزندان در قالب ازدواج شرعی و قانونی است که شادی و نشاط ویژهای نیز برای جوان به همراه خواهد آورد. در مقابل باید گفت ارضای نیاز جنسی از راههای غیر شرعی و غیر قانونی همواره با احساس گناه مواجه میشود و نشاط پایدار و درونی را از جوان سلب میکند.
امنیّت نیز از دیگر نیازهای اساسی یک انسان سالم است که تأمین بخش عمدهای از آن به نظام حکومتی و به سیستم اجتماعی برمیگردد. باید دید در نظام اجتماعی برای آینده جوانان چه برنامه ریزیهایی انجام گرفته است و چگونه از طریق ارضای درست این نیاز شادی و نشاط را برای جوانان فراهم خواهد کرد. حکومتی که میخواهد پیشرفت کند، باید اسباب شادی مردمش را فراهم سازد. نداشتن آدمهای شاد یعنی درگیریهای اجتماعی و قتل و شرارتهای بیشتر و پیشرفت کمتر. به هر حال، بعد اجتماعی شادی و نشاط را نباید فراموش کرد. بخش عمده ناشادیها و نارضایتیهای مردم در روابط اجتماعی ناسالم ریشه دارد.
در جامعهای که قانون حاکم نباشد و برنامه ریزی دقیق در کار نباشد، افراد دچار افسردگی میشوند. علاوه بر این، همزمان با این سیستم جمعی، خود فرد هم باید برای خودش نظم و برنامه داشته باشد.
فرض کنید جوانی از لحاظ جسمی در وضعیت مناسبی قرار دارد، امّا همین جوان احساس میکند که دیگران او را دوست ندارند. چنین شخصی نمیتواند به طور پایداری شاد باشد و از زندگی و ارتباطات خود با دیگران لذت ببرد. برخورداری از حمایت عاطفی دیگران یک نیاز درونی است که به سطح بالاتری از شادی در انسان منتهی میشود.
در مقاله بعد پرسش و پاسخ پیرامون شادی را ادامه می دهیم.
شکی نیست که بیشتر ما انسانها در طلب راههایی پر توان تر ، خلاقانه تر و شایسته تر برا ی دوست داشتن یکدیگر هستیم. اگر تمام تلاش خود را در این راه بکار نبریم به نتیجه مطلوب نخواهیم رسید. به گفته دیوید ویسکات، پیوندها به آرامی می پژمرند، چرا که انسانها یا نمی دانند که چگونه پیوند را حفظ کنند ،در اینجا توجه به نکات زیر می تواند مفید واقع شود.
1- خود را بشناسیم. در مورد خود باید واقع بین باشیم. زیرا هر قدر دلمان برای دیگران بتپد ، باید ابتدا برای خود احساس مسؤلیت کنیم. زیرا تمام آنچه را که داریم می توانیم به دیگران ببخشیم. اگر احساس نا کافی بودن کنیم قدرتی در ما نیست تا به دیگری امنیت و نیرو ببخشیم. این شناخت از خود نیز امری مستمر و پویاست و به یکباره امکان پذیر نیست.
2- از چنگ رنجشهای کوچک خود را رها سازیم. واقعیت آنست که آنچه سبب از هم گسستن پیوندها می شود مسایل بزرگ و پیچیده نیستند. بلکه زنجیرهایی از رخدادهای کوچک در طی زمان دراز است. برا ی دوست داشتن یکدیگر لازمست به اشتباهات جزیی خویش توجه کنیم و در صدد تغییر رفتار خود بر آییم .
3- با ملاحظه رفتار کنیم. یعنی در رفتارهای خود ادب و احترام و برخورد منطقی داشته باشیم. رفتار بی ادبانه با هر آدمی، یعنی قرار دادن او درموقعیتی پایین تر از شان انسانی وی. ما انسانها به آسانی می رنجیم. کنشها و واژه های بدون تعمق و اندیشه، در دراز مدت پیوندهای ما را می گسلد و به جدایی، درد بی حاصل، تنش و رنجش منجر می شود. هریک از ما مسئول خلق محیطی پر از گرمی و دلسوزی برای آنانی هستیم که دوستشان داریم. یک روز خوب روزی نیست که همه چیز بر وفق مراد انسان باشد بلکه روزی است که بتوانیم با رفتار یا گفتار خود روز انسان دیگری را پر از مهر و صفا کنیم.
4- دست از سلطه جویی و تغییر دیگران بر داریم. ما می توانیم به دیگران "کمک" کنیم که تا خود را تغییر دهند اما تنها "خود" آنان هستند که می توانند دگر گون شوند. هر گاه نتوانیم به فردیت و حق انتخاب دیگران احترام بگذاریم نمی توانیم ادعای دوست داشتن کنیم.
باید دیگران را آنگونه که هستند پذیرا باشیم بی آنکه نیازها و انتظارات خود را به آنها تحمیل کنیم. هر انسانی باید به داشتن دیدگاه خویش از جهان مجاز باشد. پیوند مهر آمیز فرآیند مشتاق شدن ماست.
5- در شراکت نظرهایمان با تقلیل فاصله میان یکدیگر، بار ملامت ناراحتیهای خود را بر دوش دیگران نگذاریم. اغلب ما انسانها عادت داریم که در غیر خودمان به دنبال دلیلی برا ی سرزنش و ملامت بگردیم و تا زمانی که دیگران را مقصر حوادث پیش آمده می دانیم و در سرزنش دیگران احساس راحتی می کنیم ضرورتی برای تغییر در خود ایجاد نخواهیم کرد. دوستیها انباری برای بیرون ریختن خودخواهی ، خودبینی ، یاس و خشم ما نیستند.
6- برای یکدیگر دوست باشیم. دوستی، طلب مشتاقانه شناختن دیگری است و این اولین شرط عشق است. دوستی کنجکاوی سالمی است که ما را از خود دور ساخته و در راهی غیر رقابت آمیز و دور از خودخواهی، به سوی دیگران می کشاند تا آنها را بیازماییم و سپس به آنها نزدیک شویم. دوستی بازتاب احترام عمیق برای ارزش انسانهاست. دوستی به ما می گوید که دیگران تنها به این دلیل وجود ندارند که نیازهایمان را برآورند و زندگی ما را سرشار سازند. آنان نیز نیازها و زندگیهایی دارند که باید تحقق یابند. در واقع ما نه تنها مسؤل خود هستیم باید با کمال میل مسئولیت "شدن" دیگری را نیز برعهده بگیریم و این شراکتی داوطلبانه است.
7- آداب و سنتهای یکدیگر را فراموش نکنیم. توجه به آداب و رسوم یکدیگر امکان دوست داشتن، درکنار هم بودن و احترام به شان و ارزش یکدیگر را فراهم می کند.
8- شجاعت و جسارت داشته باشیم. در ضعف هیچ پیوندی پایه نمی گیرد. پیوندها به شجاعت ، به بیان و به تعهد نیازمندند. پیوندی که کامل و سراسر امن، شاد و محکم باشد وجود ندارد. به دلیل جوهره پیوند که همیشه دو یا چند نفر را شامل می شود همواره اختلافاتی وجود دارد. برای رویارویی با آنچه از راه می رسد به شجاعت نیاز داریم و درک " این نیز بگذرد ".
امام سجاد می فرمایند: با پنج کس همنشینی مکن. دروغگو، فاسق که تو را به لقمه ای بفروشد، بخیل که در سخت ترین مواقع حاجت تو را وانهد، احمق که به تو زیان رساند و آن که از خویشانش بریده است.
منبع: برگرفته از کتاب همه را دوست دارم و آنان نیز...؟ با تغییر و تلخیص
چرا هواپیما سقوط کرد؟
یکی از بارزترین نمونههایی که اثر فکرها و اندیشههای نامطلوب را در کار و زندگی نشان میدهد، داستان خلبان «کارل والندا» است.
این فرد، سالها با موفقیت، پروازهای مختلف هوایی را انجام داده بود و یکبار هم به شکست فکر نکرده بود.
او همواره پروازهایش را با شایستگی و توفیق کامل، انجام میداد.
روزی از روزها به همسرش اطلاع داد که گاهی فکرهای منفی در مورد پروازهایش به ذهنش هجوم میآورد و او را میآزارند و گفت: «حتی یکبار، خود را در حال سقوط هواپیما دیده است.» همسرش او را دلداری داد که ناراحت نشود و از او خواست این فکرها را از سرش بیرون کند و دیگر حتی برای یک لحظه هم به سقوط فکر نکند.
او با وجود توصیههای همسرش، فکرهای منفی مربوط به سقوط هواپیما را از ذهنش ریشهکن نکرد و حتی چند بار دیگر، منظرهی سقوط هواپیما را در ذهنش مجسم کرد.
در بررسی علتهای بروز این حادثه، میتوان گفت: «او بهطور مداوم یک تصویر یا پیام را به سیستم عصبی خود منتقل میکرد و در نتیجه، روحیهاش تحت تاثیر یک فرمان عصبی تقویت شده، قرار گرفت و آن را بیچون و چرا اجرا کرد!
فکرهای او راهی تازه به مغزش نشان داد و سرانجام مغز او همان راه را طی کرد!
کارها و رفتارهای ما تحت تاثیر روحیهی ما هستند و روحیهی ما برانگیخته از فکرها و اندیشههای ماست. اگر بخواهیم عملکردی مثبت و سازنده داشته باشیم، باید از روحیهای قوی و نیرومند برخوردار باشیم.
زمانی دارای روحیهی خوبی خواهیم بود که در سراسر فضای ذهنیمان، فکرها و موجهای مثبت، تراوش کنیم. در واقع، ذهنمان را به بوستان رنگارنگی تبدیل کنیم که گلهای تازهی آن را فکرها و اندیشههای روشن و متعالی تشکیل میدهند!
منبع: برگرفته از کتاب «حکایتهای بهرهوری» - «حسین پور آقاسی»
در مبحث قبل به صحبت های آقای دکتر گلزاری در مورد شادی، راه های حل مشکلات و تأثیر آن در شادکامی، و شادی های پایدار و گذرا اشاره کردیم. در این مقاله بحث را با بررسی عوامل ایجاد شادی از نگاه ایشان ادامه می دهیم.
* خوب است به چند عامل که در فراهم ساختن شادی و نشاط و سعادت انسان نقش اساسی دارد، اشاره داشته باشید
1- در وهله اول ایمان و جهان بینی درست نقش بسزایی در شاد بودن انسانها خواهد داشت.
یکی از مقولاتی که در پرتو این ایمان و اعتقاد صحیح برای انسان حاصل میشود و در ایجاد شادی مؤثر است، زهد و قناعت است. تعابیر خیلی عمیقی در اسلام وجود دارد که در بحث شادی باید روی آن خوب کار بشود و نمونهای از آن به کار بردن همزمان واژه زهد با واژه شادی و شادمانی است. زهد یعنی این که انسان از دنیا استفاده کند ولی به آن وابسته نباشد و حرص آن را نزند. این که حافظ میگوید:
در این دنیا اگر سودی است با درویش خرسند است خدایا منعمم گردان به درویشی و خرسندی نشان دهنده این است که نوع نگاه انسان به دنیا میتواند اسباب خرسندی را فراهم کند.
2ـ عامل مهم دیگر داشتن ارتباط با افرادی است که درک محضرشان به زندگی انسان معنا میدهد. در روایات داریم که اگر کسی چهل روز با عالم عاملی برخورد نکند، قساوت قلب پیدا میکند. در هر شهری انسانهای عالم عاملی هستند که در گوشهای آرام و ساکت نشستهاند. ما انتظار داریم دانشجوهای ما بروند و بگردند تا جهانهای بنشسته در گوشهای را پیدا بکند.
3ـ برقرار کردن ارتباط عاشقانه با خدا از طریق ادعیه به خصوص مناجاتهای عاشقانه و زیبایی که در صحیفه سجادیه است. ما بخشی از خلوت خود را حتماً باید با این دعاها پر کنیم .
4ـ داشتن ارتباطات اجتماعی سالم و دو طرفه با همنوعان. باید توجه داشت ارتباطات یک طرفه عمدتاً به وابستگی میانجامد و خود عامل سلب شادی میشود.
5ـ در کنار تمام اینها، مسأله جسم مهم است. برای شادیهای ما جسم باید سالم و دارای تغذیه مناسب و خوب باشد. ورزش بین جوانهای ما خیلی فراموش شده است.
6ـ ارتباط با طبیعت نیز شادی آور است. یکی از روانشناسان میگوید: آنهایی که دلبسته یک چیز مردهاند، وجودشان هم مرده است.
امام رضا(ع) میفرماید: سه چیز روح انسان را جلا میبخشد: نگاه کردن به آب روان، به سبزه و به صورت زیبا (صورت زیبایی که انسان از آن لذت حلال ببرد).
ما باید قدر خودمان را بدانیم و یاد بگیریم، اگر خودمان را دوست داریم، نگاهمان را به منظرههای بد نیندازیم. گوشمان را به شنیدن صدای ناهنجار عادت ندهیم. گوش و چشم و دهان انسان دریچههای ورودی جهان بیرون به جهان درونند .
7ـ ارتباط داشتن با گنجینه غنی ادبیات فارسی نیز برای آشنا شدن با راههای شادی و سعادت انسان بسیار اهمیت دارد
8ـ هنر اصیل نیز عامل خوبی برای کسب شادی و نشاط است. بسیاری از آهنگهایی که دانشجویان ما گوش میدهند، از نظر زیبا شناختی، خشن و آزار دهنده روح هستند .
9- باید بدانید پرخوری، کم خوابی، پر خوابی، خواب بعد از طلوع آفتاب نیز ـ آن چنان که در روایات آمده است کسالت و خمودگی میآورد.
10- گفتن و شنیدن لطیفههای سالم نیز در شادی انسان موءثر است. در روایات آمده است: یکی از معصومان از یاران خود پرسیدند: آیا با هم شوخی و مزاح میکنید؟ گفتند نه. حضرت به آنها فرمود: کار خوبی نمیکنید. البته شوخی زیاد هم وقار را کم میکند .
بحث تعامل بین نقش فرد و جامعه در شادی، بحثی جالب است که میتواند موضوع بررسی قرار گیرد. وقتی ما به اطراف خود دقت میکنیم، میبینیم که در جامعه اطراف ما ـ با این که جامعهای دینی است و در دین ما این همه توصیه به شادی شده- شادی و نشاط در بین مردم کمتر دیده میشود. به نظر من، در این شرایط حداقل کاری که میتوان انجام داد این است که جاهایی که میبینیم عوامل اجتماعی مانع شادی میشود، با آن برخورد کنیم و سعی کنیم حق خودمان را از جامعه بگیریم، البته با رعایت اعتدال رفتاری. اما اگر دیدیم این تلاشها به نتیجه نرسید، سعی کنیم درون خودمان را به صورتهای مختلف آرام کنیم. شادی انسان سقفی است که ستونهای بسیاری آن را نگه داشتهاند. سلامت جسمی، دوستان خوب، همسر و فرزندان خوب، عشق به مطالعه و... . حال اگر یکی از این ستونها مشکل پیدا کرد، انسان نباید با دست خود سایر ستونها را هم خراب کند؛ بلکه باید با تقویت سایر ستونها از ریزش سقف ممانعت به عمل آورد. مخاطب من در اینجا جوانان هستند. این که جوان صبح زود از خواب بلند شود، ورزش کند، به طور منظم به فکر غذایش باشد، در زندگیاش برنامه و نظم داشته باشد و... این ها همه دست خود آدم است. به هر حال باید با یک دوراندیشی و تصمیم قاطع وارد کارزار شد.
* خوب، پس از چند سؤال کاربردی، مایلم دوباره بحث را به حوزه نظری بکشانم. به نظر شما، آیا ریشه شادی و نشاط در درون انسان قرار دارد یا عوامل بیرونی نقش اساسیتری در شادمانی انسان بازی میکنند؟
- مولوی جواب شما را در این بیت زیبا داده است:
اصل لذّت از درون دان نی برون ابلهی دان جستن از فسق و فسون
خلاصه این که اصل لذّت از درون است نه از بیرون. این طور نیست که به صرف این که در باغیم شاد هم باشیم. اگر بینشمان و هدفمان و درونمان ناشاد باشد، در ظاهر نیز ترش رو و ناشاد خواهیم بود.
* اگر شادی درون را بخواهیم موجب شادی برون قلمداد کنیم، آنگاه این حدیث را که میگوید «حزن مؤمن در درون او است ولی شادی و نشاط در ظاهر او» چگونه توجیه خواهید کرد؟
- بله، این حرف هم درست است به نظر من، در این جا ما باید به تفاوت دو مقوله افسردگی و اندوهگینی اشاره داشته باشیم. آدم افسرده احساس گناه میکند، ناامید است، خودش را مقصر همه بدیها میداند؛ به تعبیر دیگر، ما یک حزن سازنده داریم و یک حزن مخرب.
به نظر من، آن حزنی که در حدیث از آن یاد شده، حزن سازنده است. بررسی گذشته و پیگیری آینده در چنین حزنی نهفته است. اما از لحاظ ظاهری به ما گفتهاند مهمترین خصوصیات یک مؤمن حسن خلق است. در احادیث داریم که حسن خلق روز قیامت پا به پای نماز بندگان سنجیده میشود. در ترازوی اعمال انسان نیز هیچ چیزی از حسن خلق سنگینتر نیست. حسن خلق دوستان آدم را زیاد میکند.از امام صادق(ع) پرسیدند: حسن خلق چیست؟ حضرت فرمود: چهره گشاده، کلام زیبا، رفتار نرم و انعطافپذیر. چهره گشاده پلی است برای ارتباطات سالم و سازنده با مردم. از این که دقت خود را در اختیار ما گذاشتید، بسیار سپاس گزاریم.
شادی پایدار
برای خواندن مقاله قبل اینجا را کلیک کنید
در ادامه صحبت پیرامون شادی، در این مقاله پرسش و پاسخ را با نظرات آقای دکتر گلزاری در مورد شادی های کاذب پی گیری می کنیم.
* شاید بتوان ناپایداری این قبیل شادیها را پذیرفت . اما دلیل شما برای این که این شادیها کاذب هستند چیست؟ آیا این مقولات را نمیتوان پاسخی به یک نیاز انسانی قلمداد کرد و لذت ناشی از ارضای آن را حقیقی دانست؟
- ببینید من در طول دوران زندگی علمی و کاری خود جوانهای بسیاری را دیدهام که پس از لحظههای غافل کننده شادیهای نوع کاذب، زانوی غم بغل گرفتهاند، گریه کردهاند و در موارد حاد، دست به خودکشی زدهاند. دلیل آن هم به نظر من این است که چنین افرادی وقتی به خود آمدهاند و آن غوغا را تمام شده یافتند، باز خودشان را با همه ضعفها و واقعیّتهای تلخ زندگی که به نحوی قصد فرار از آن را داشتهاند، رو به رو دیدهاند.
* خوب این جا این سؤال پیش خواهد آمد که چگونه میتوان نیازهای حقیقی را تشخیص داد تا در پرتو آن به تمیز میان شادیهای واقعی و شادیهای کاذب دست پیدا کرد؟
- تعبیر زیبایی در قرآن راجع دنیا و آخرت وجود دارد که میتواند سؤال شما را جواب دهد. قرآن تفاوت آخرت را با دنیا این گونه بیان میدارد که
بر همین اساس، شما میتوانید امور دنیایی را از امور آخرتی تشخیص بدهید. شادی ناشی از مواد مخدر، و... که نه خیری در آن است و نه تداومی دارد، بر اساس فلسفه الهی از مقولات دنیوی هستند. همان طور که از این تعبیر زیبای قرآنی پیدا است، دنیا در این جا به معنای هر چیزی است که ما را از خدا غافل بدارد و به امور غیر مفید و زود گذر بکشاند. در این میان، کار دین آن است که ما را از ظواهر دنیا و لذتهای آنیاش جدا کند و به امور متعالی و پایدار فراخواند. بر این اساس، هر عملی که این اختیار و آگاهی را که وجه ممیزه انسان از حیوان است افزایش دهد، برای یک انسان سالم و در جستوجوی تکامل مفید و مطلوب خواهد بود و متقابلاً هر عاملی که جلوی این اختیار و آگاهی را بگیرد، عامل منفی قلمداد خواهد شد. روی این حساب، راه برخورد با واقعیتهای زندگی پناه آوردن به چنین عوامل ظاهراً نشاط آور نیست. دانشجویی که به خاطر بیبرنامهگیاش دچار شکست تحصیلی شده، اگر انسان سالم و واقع بینی باشد، نباید دچار ناامیدی شود و تواناییهایش را فراموش کند و به چیزهایی پناه ببرد که حقیقتاً از حل مسائل او ناتوانند. او باید بفهمد علت شکستش چه بوده و در صدد برخورد منطقی با آن باشد.
*به نظر میرسد، بحث به جای خوبی رسیده است. یکی از عوامل مهمی که نشاط و شادی جوانان دانشجو را با تهدید روبهرو میکند، مشکلاتی است که دانشجویان متناسب با سنین جوانی و صفت دانشجویی خود با آن روبهرو میشوند. خوب است راهکاری برای برخورد با این مشکلات پیشنهاد دهید تا دانشجویان با عمل به آن از تأثیرگذاری مشکلات بر شادی و نشاط خود جلوگیری کنند.
- به نظر من،
بهترین راه برای برخورد با مشکلات و حل آن این است که جوان دانشجوی ما مسائل و مشکلات زندگی دوران جوانی یا دانشجویی خودش را به چیزهای غیر قابل کنترل مستند نکند.
خیلی از دانشجویان را دیدهام که برای مثال استعداد کم، شانس و حتی قسمت و خواست خدا را در تحلیل مشکلات زندگی خود وارد میکنند. به نظر من، این افراد با چنین استدلالهایی نمیخواهند بپذیرند که شکست خوردهاند و علت اصلی شکستشان هم خودشان بودهاند. به عقیده من، ندیدن و انکار ضعفها آدم را بیش از پیش دچار ضعف میکند.
روشی را من غالباً برای برخورد با مشکلات جوانان پیش میگیرم این است که اول از شخص میخواهم مشکلاتش را یادداشت کند. بعد به او میگویم کدام یک از این مشکلات غیر قابل تغییرند؛ برای مثال، این که پدر یا مادر کسی فوت کرده، عاملی غیر قابل تغییر است و من باید آن را بپذیرم و راضی باشم و با استدلالهایی آن را برای خودم حل کنم؛ برای مثال اگر پدرم فوت کرده، باید قبول کنم این ضربه مهمی در زندگی به من زده است؛ اما باید از خدا بخواهم او را رحمت کند؛ کلّ شیء هالک الّا وجهه.مثال دیگری برایتان بزنم. شاید باورتان نشود که عده قابل توجهی از دانشجویان دختر ما از جنسیت خودشان راضی نیستند. آدم اگر از جنسیت خودش راضی نباشد، نمیتواند شادی و نشاط داشته باشد. چنین مسائلی در اختیار خود انسان نیست.
اما یک سری مشکلات قابل حل است، البته برخی در دراز مدت و برخی در کوتاه مدت. من سعی میکنم به جوانان بیاموزم که باید با عزم قاطع به مصاف این مشکلات و عوامل قابل حل رفت. همین اندازه که شخص دریابد بسیاری از مسائل قابل حل است و کنترل آنها در اختیار خود او است، موجب شادیاش میشود. وقتی شما مسائل پیش رویتان را مرتب کردید، خواهید دید که حل آنها بسیار سادهتر از آن چیزی است که در اول تصور میکردید. بخشی از این مسائل به دست دیگران قابل حل است که میتوان آن ها را با یک تماس و رابطه صمیمانه مرتفع کرد. پس آن بخش از مشکلات که حل آنها در کوتاه مدت ممکن است و خود انسان میتواند از پس آن برآید، میگوییم بلند شو برو آنها را انجام بده. این که بنشینی و غصه بخوری کار حل نمیشود. بیشتر وقتها دانشجویان 70 درصد انرژی خود را صرف چیزی میکنند که غیر قابل حل است. در این صورت، دیگر انرژیای نمیماند که صرف مسائل قابل حل کنیم.
منبع: طوبی، پژوهشکده تحقیقات اسلامی
شادمانی به شما هدیه نمی شود!
شادمانى به کسى هدیه نمىشود. منتظر اقبال نباشید. خود ارزیاب کارهاى خویش گردید و درس شهامت آفرینى را خوب حفظ کنید.
1.انتقاد پذیرا باشید
اگر شما فکر مىکنید به نظریات و کارهایتان هیچ انتقادى وارد نیست مطمئن باشید که به بیمارى خودپسندى دچار شدهاید. این بیمارى در زمانى کوتاه فرد را در میان انبوه آشنایان و دوستان به رنج تنهایى گرفتار مىسازد. به فرموده امامعلى(ع): دشوارترین تنهایى خودپسندى است.
این که همه ما باید بکوشیم پیوسته در انجام هر کار دقت لازم را به کار گیریم بدین معنا نیست که انتظار داشته باشیم همیشه کارهایمان بىعیب و مورد رضایت همگان باشد. چنین کسانى معمولاً از انتقاد و خردهگیرى خیلى بیشتر دلسرد و دلتنگ مىشوند.
یکى از دلایل نپذیرفتن انتقاد و دلتنگ شدن از آن، خوشگمانى نسبت به کارهاى خود است؛ حال آن که بسیار اتفاق افتاده که پس از گذشت مدتى خود با انتقادگران هم عقیده شده و به اشتباه خویش پى بردهایم. پس چه بهتر که همیشه در برابر انتقادات دیگران موضعگیرى نکنیم و به زمان فرصت دهیم تا میان ما و انتقادکنندگان قضاوت کند.
2. اراده خود را تقویت کنید
رویدادهاى روزانه تا چه میزان سبب دگرگونى احوال شما مىشود؟ از اظهار نظر دیگران درباره خود تا چه اندازه دلتنگ مىشوید؟ چرا بعضى خیلى زود به دیگران دلبسته مىشوند؟ به چه علت عدهاى زود هیجانزده و خشمگین مىشوند؟ یا مىترسند و ناامید مىگردند؟پاسخ این همه را باید از ارادهها پرسید.
اراده نیروى درونى است که مهار انگیزهها و رفتارها را بر عهده دارد. تقویت آن تنها یک راه بیش ندارد: تمرین.
تأکیدهاى پیشوایان معصوم مبنى بر «ترک پیروى از هواى نفس»، ریشه در همین امر دارد که پیروى از تمایلات به طرز شگفتآورى سبب سستى اراده مىشود. امام على(ع) در همین باره فرموده است: برترین مردم کسى است که از پیروى نفس سر بتابد.1 نیز فرموده است: آن که به تمایلات پیروز شود نجات یافته است.2
شیوه تمرین تقویت اراده بسیار ساده است. تنها لازم است بپذیرید که پس از مدتى تمرین به طور معجزهآسا از اراده پولادین برخوردار خواهید شد. بدین منظور مدتى از روشهاى زیر استفاده کنید:
1)در هنگام خشم از تصمیمگیرى و سخن گفتن بپرهیزید و تا حدّ امکان آرام و بىتفاوت باشید. زمانى که به بدگویى و غیبت دیگران بسیار حریص شدید از این کار به شدّت بپرهیزید. از یاد نبرید که خشم و هیجان از بزرگترین عوامل مصرف کننده نیروى عصبى شماست.
2)سعى کنید بیشتر اوقات سکوت خود را حفظ کنید. چون از خبرى آگاه شدید با شتابزدگى آن را به دوستان اطلاع ندهید و کمى صبر کنید و بعد در صورت لزوم به آرامى به آنها اطلاع دهید.
3)هیچگاه نسنجیده لب به سخن نگشایید. زمانى که چیزى مىشنوید با عجله درباره آن اظهار عقیده نکنید. اگر کسى با یاوهگویى در صدد آزردهسازى شما برآمد معمولاً مؤثرترین ابزار براى تلف کردن نیروى عصبى او، سکوت و آرامش است.
4)خستگى و کمخوابى به طور مرموز سبب تضعیف اراده است. فرد خسته زودتر رنجیده و شتابزده مىشود و تصمیمات نابجا مىگیرد. کم خوابى نیز عامل خستگى است، که باید از آن پرهیز کرد.
3. قربانى تعارف نشوید
هیچ گاه گفتار آسمانى را از یاد نبرید که، فرد کمرو، روزىاش ناچیز است. «روزى» تنها مبلغ پولى که ما در اندوخته داریم، نیست. زمانى که شما با شهامت نتوانید از عوامل زیانآور پیرامون خود پیشگیرى کنید و در مقابل خواهش نارواى دوستان پاسخ منفى دهید، کمروزى خواهید بود. بسیارى از ما بخشى از سرمایههاى مادى و معنوى خود را به سبب کمرویى و تعارفات پوچ، قربانى مىکنیم. گفتگوهاى بىنتیجه و هدر دهنده عمر، تماسهاى تلفنى بىفایده، همنشینى اجبارى با اشخاص، برآوردن توقعات بیجاى افراد به علت شرم حضور، همه عواملى است که ما را قربانى مىکند.
زمانى که شما خود را پایبند اصول اخلاقى، وقتشناس و هدفمند نشان دهید اطرافیان همان گونه که مىخواهید با شما رفتار مىکنند و عزّت نفس و عقاید شما را بازیچه قرار نمىدهند.
4. با برنامهریزى به شادکامى دست یابید
کسانى که براى هر موقعیت، برنامهاى مخصوص طرحریزى مىکنند زودتر به شادکامى دست مىیابند. پیش از آن که در اجراى طرح و برنامهاى دچار ناکامى شوید، طرحى جایگزین آن در نظر گیرید، تا مبادا در اثر شکست، بىهماهنگى شما را دلسرد و ناتوان کند. در خاطر داشته باشید که ناکامى و شکست بسیار مرموزانه حس ارزشمندى شما را خدشه دار مىکند و به ناامیدى وا مىدارد. بدین منظور باید پیوسته براى همه برنامههایتان، طرح و برنامه جایگزین داشته باشید، تا احساس شکست و رنجش به سویتان هجوم نیاورد و نیرویتان را بىسبب تضعیف نکند.
5. از احساس فرودستى فرار کنید
پیوسته کسانى پیرامون ما یافت مىشوند که از اظهار تواضعهاى بىموردشان پشیمان و رنجیده خاطرند. از یاد نبرید که تواضع به معناى اظهار فرودستى و ناتوانى نیست. تواضع میوه شناخت و شعور و بالندگى است، نه بازتاب ناتوانى.
تواضع نیز نباید پیوسته یکجانبه مراعات شود. زیرا در آن صورت ابزار سلطه جویان خواهد شد.
شاد باشید و از این شادی لذت ببرید .
پىنوشت:
1. غررالحکم، عبدالوهاب آمدى، ش4870.
2. همان، ش48885.
منبع :مجله پرسمان - باتغییر وتلخیص
مطلبی که پیشروی شماست بیتردید جزء بارزترین حقایق و واقعیات زندگی همه ماست. بسیاری از ما فکر میکنیم که برخی از اعمال و تفکرات به سود ما خواهد بود. در حالیکه ممکن است برعکس، انجام آن فکر یا فعل، می تواند امری زیانبخش و نابخردانه باشد. مثلا" در اندیشیدن به گذشته دردناکمان، باور و یا تصور اغلب ما این است که چنانچه خاطرات تلخ گذشتهمان را برای خود و یا دوستان تعریف کنیم از غم و اندوه میکاهد، در صورتی که بازگویی آنچه که به صورت ناگوار برایمان رخ داده شروع دوباره حزن و افسردگی و رنج روحی و جسمی، خواهد بود. بنابراین...
هیچگاه خود را مسئول حوادثی که امکان کنترل آن را نداشتهاید قلمداد نکنید.
بخشودن، لطف به دیگران نیست، لطفی است که ما در حق خود میکنیم تا ذهنی را برای پذیرش امور خوب و نیکو باز کنیم.
مهم عشق ورزیدن به کسانی است که به شما بد کردهاند تا آزاد شوید.
کار زشت سریعتر از فرو رفتن کارد در گوشت در صاحب خود اثر میگذارد (امام صادق «ع»).
آنچه دیگران در مورد شما فکر میکنند به خودشان مربوط است. مردم به نحوی که دوست دارند فکر میکنند، عقیده آنها نسبت به شما مهمتر از عقیده خودتان نسبت به شما نیست.
تفاوت موفقیت و شکست در اتفاقاتی که میافتد نیست. بلکه تعبیر ما از این از این اتفاقات این تفاوت را ایجاد میکند.
اگر احساس اندوه میکنید علتش این است که همه علل شادی را از ذهن خود حذف کردهاید.
اعتماد به نفس در کسانی فوقالعاده چشمگیر است که خودشان را خیلی خوب میپذیرند.
آرام باشید هر چند طرف مقابلتان اشتباه میگوید.
کسانی که میخواهند همه از آنها راضی باشند، عملا" در تلاشند که خود نباشند.
هنگامی که خود را تمام و کمال به خدا بسپارید از هر وضعیت به ظاهر مخالفی برکتهایی عظیم به سوی شما سرازیر میشود.
خیرخواهی انسان نیکخواه پیرامونش هالهای عظیم از حمایت میآفریند از این رو هر سلاحی که به سوی او نشانه رود کارگر نخواهد افتاد. به عبارت بهتر محبت و رضامندی، دشمنان درون او را نابود میکنند از این رو برون از خویش نیز دشمنی نخواهد داشت.
طرز تفکر نادرست همه تجربههای ناخوشایند را به زندگی فرا میخواند.
منبع: برگرفته از کتاب رازهای موفقیت در زندگی، تألیف منصوره صفایی. با تغییر و تلخیص
یکى از اهداف تربیتى که همواره مورد توجه مربیان بوده, پرورش روحیه خودباورى و اعتماد به نفس است. اتکاى به نفس عبارت است از این که انسان به خود تکیه کند, موفقیت و ناکامى را معلول افکار و اعمال خود بپندارد و به یارى دیگران چشم ندوزد. ریشه این کمال انسانى در وجود هر فردى نهفته است. کودک در سن سه سالگى به صراحت به خود آگاهی مى رسد و به تدریج به خود توجه پیدا مى کند(1), از این رو استقلال طلبى و بى نیازى از دیگران از ژرفاى احساسات بشرى و تمایلات فطرى سرچشمه مى گیرد. دین اسلام, نه تنها از این تمایل درونى جلوگیرى نکرده بلکه در جهت رشد و تعالى آن برنامه ریزى کرده است.
تفاوت اعتماد به نفس با خودپسندى
اعتماد به نفس که یک فضیلت اخلاقى است, نباید با نخوت و خودپسندى اشتباه شود, در اعتماد به نفس, تکیه بر واقعیت ها و تصویر منطقى از خویشتن است، در حالى که در خودپسندى, تصویرى افراطى و اغراق آ میز به چشم مى خورد و هرگز تصویر ذهنى با واقعیت تطبیق ندارد. بر این اساس, اسلام آن را معلول نارسایى عقل می داند و به شدت محکوم کرده است.
اعتماد به نفس و توکل
چه بسا تصور شود که اعتماد به نفس با اعتماد به حق و توکل منافات دارد, در حالى که در معناى اعتماد به نفس, نفى اتکاى به خدا لحاظ نشده است; انسان مؤمن با این که از سرمایه اعتماد به نفس برخوردار است اما هرگز خود را بى نیاز از خالق نمى داند, توکل , نقطه مقابل تکیه کردن بر غیر است. از پیامبر(ص) نقل شده که فرمود: از جبرئیل پرسید: توکل چیست؟ گفت: علم به این که مخلوق نفع و ضررى نمى رساند و بنده اى که مأیوس از کمک دیگران باشد, براى غیر خدا کارى انجام نمى دهد ، به غیر از خدا امید نمى بندد و از غیر خدا نمى ترسد و به غیر خدا طمع نمى ورزد (2). بنابراین تفسیر, ضریب قدرت روحى و مقاومت او در برابر مشکلات بالا مى رود.
آثار و فواید اعتماد به نفس
اعتماد به نفس آثار فردى و اجتماعى زیادى دارد که مهم ترین آن ها عبارت اند از:
1ـ موفقیت: یکى از عوامل مهم پیش رفت علمى و کامیابى در انسان, اعتقاد به توانایى هاى فردى است. مطالعات روان شناسان بارها نشان داده است که نگرش مثبت علت اصلى توفیق اشخاص در کارها. اعتماد به نفس, تردید و بى ثباتى را زایل مى کند. تحقیقات انجام شده در مدارس مختلف به ویژه مدارس استثنایى نشان مى دهد که هر قدر فرد احساس و نگرش مثبتى نسبت به خود داشته باشد, موفقیت بیشترى در امور تحصیلى از خود نشان مى دهد (3).
2ـ پایدارى در راه هدف: در سایه اعتماد به نفس و خودباورى, قدرت مواجهه با مشکلات افزایش مى یابد.از نظر روایات افرادى که به اراده خویش متکى اند, اگر به مصیبتى دچار شود, صبر مى کند وشکست نمى خورد (4).
3ـ سلامت روان: یکى دیگر از آثار اعتماد به نفس حفظ سلامت روان است. مازلو مى گوید: ما براى سلامت روانى خود نیاز به احساس اعتماد به نفس مثبت و قوى داریم(5). این امر وقتى روشن مى شود که بدانیم ضعف اعتماد به نفس, عوارضى چون نگرانى, بى ثباتى, اضطراب, بدبینى, پر خاشگرى, افسردگى, خودکم بینى, وسواس و غیره دارد.
اعتماد به نفس, نقش مؤثرى در جلب اعتماد دیگران دارد, چون تأثیرگذارى بر افراد بستگى زیادى به قدرت ایمان و خودباورى دارد.
اگر در جهان بایدت برترى نباید که خود پست و دون بشمرى
امام على(ع) مى فرماید: الرجل حیث ا ختار لنفسه ان صانها ارتفعت و ان ابتذلها اتّضعت; ارزش شخصیت هر فردى, وابسته به روشى است که اتخاذ مى کند; اگر نفس خود را از پستى بر کنار داشت, رفعت مقام پیدا مى کند و اگر آن را خوار شمرد, به پستى مى گراید(13).
4 ـ رشد اجتماعى:روان شناسان براى رشد اجتماعى, شاخص هایى را ذکر کرده اند که عبارت اند از: استقلال, پذیرش مسئولیت و آینده نگرى (6). یکى از پایه هاى واقعى رشد اجتماعى, اعتماد به نفس است. عدم سازگارى با محیط نتیجه بى اعتمادى و ضعف نفس است. اشخاصى را که مى بینید خجول، پرخاش گر, ساکت، پرگو و یا بى تصمیم هستند به خود اطمینان و اعتماد ندارند(7) .
ادامه دارد...
پی نوشت ها
1ـ محمدعلى سادات, راهنماى پدران و مادران, ج1, ص37.
2-بحارالانوار, ج68, ص138.
3ـ غلامعلى افروز, مباحثى در روان شناس و تربیت کودکان و نوجوانان, ص114
4-بحارالانوار, ج71, ص69.
5ـ غلامعلى افروز, همان, ص114.
6ـ رشد شخصیت, ترجمه سیما نظیرى, ص100.
7ـ محمدتقى فلسفى, همان, ص342.
منبع: طوبی، پژوهشکده تحقیقات اسلامی، نوشته محمد سبحانی نیا
در مقاله قبل چهار مورد از راه کارهاى تقویت اعتماد به نفس را بیان کردیم, که عبارت بودند از: خود ارزش مندى, خودشناسى, خود پنداره مثبت و خود اتکایى; اینک راه کارهاى دیگر را پى مى گیریم.
5- رویارویى با مشکلات: متأسفانه بعضى افراد مادامى که در زندگى شکست نخورده اند یا مانع و مشکلى بر سر راهشان قرار نگرفته, نمى توانند از توانایى هاى خود آگاه شوند; به عبارت دیگر گوهر نهفته این عده فقط در سایه شداید آشکار مى گردد.
روبرو کردن کودکان و نوجوانان با مشکلاتى که با وضع فکرى و جسمى شان تناسب داردسودمند است. حمایت بى دریغ و افراطى و محبت هاى بیجاى بعضى پدران و مادران و دور نگه داشتن فرزندان از صحنه هاى سخت زندگى, عامل اصلى ضعف و سستى اراده آن ها در ایام جوانى است.
6 - تقویت اراده: یکى از مهم ترین راه کارهاى پرورش اعتماد به نفس, تقویت اراده و قدرت تصمیم گیرى است.
عوامل خارجى بدون دخالت انسان, توانایى اثرگذارى بر نفس را ندارد. افراد با اراده نمى گذارند شکست ها و ناکامى ها آن ها را از پاى درآورد. گذشته, گذشته است و آن را نمى توان تغییر داد. ولى آینده هنوز خلق نشده است. در حقیقت, آینده را اندیشه و تلاش ما مى آفریند.
روش هاى کاربردى تقویت اراده
سؤالى که بسیارى از جوانان به دنبال پاسخ آنند, این است که: چگونه مى توان اراده را تقویت کرد؟ در این جا متناسب با بحث, بعضى از روش هاى تقویت اراده را بیان مى کنیم.
1. ارتباط با خدا: یکى از مهم ترین عوامل تقویت اراده, یاد خدا و ارتباط مداوم با پروردگار است . با این ملکه, غلبه بر احساسات و عادات ناپسند و تصمیم گیرى در موقعیت هاى خطیر, میسّر مى شود.
2- مبارزه با عادات ناپسند: یکى دیگر از راه هاى تقویت اراده, ترک عادات ناپسند و مخالفت با خواسته هاى نفسانى است. البته ترک عادات به یک باره آسان نیست, چون عادات مانند صفات ذاتى, مقتدر و نیرومندند.
3- تلقین: یکى دیگر از عوامل تقویت اراده, تلقین است. معمولاً افراد سست اراده از واژه (نمى توانم), (غیرممکن است) زیاد استفاده مى کنند, در حالى که اگر راه (نمى توانم) را به ذهن خود ببندند و دریچه روشنایى (مى توانم) را به روى خویش بگشایند, قطعاً به موفقیت خواهند رسید.کسى که فاقد اعتماد به نفس است, مى تواند از این فرمول تلقین به نفس استفاده کند که بگوید: هر روز بیش از پیش از هر لحاظ اعتماد به نفس من بهتر مى شود. با توجه به تحقیقاتی که انجام شده معلوم شده است که مواقع شب و قبل از خواب, بهترین موقع براى انجام تلقین به نفس است.
امام على(ع) مى فرماید: (روّ تحزم فاذا استوضحت فاجزم; در امور, تحقیق کن تا تمام جوانب براى تو روشن شود و هنگامى که امر واضح شد در انجام آن مصمم باش (2).
4- کسب تجارب موفقیت آمیز: یکى از روان شناسان مى گوید: براى کسب اعتماد به نفس, یادگیرى مهارت ها و تخصص ها نقش مؤثرى دارد. اگر کسى در یکى از رشته ها تخصص لازم را پیدا کرد, با این احساس که توانایى کارى را دارد که دیگران از انجام آن عاجز و ناتوان اند، اعتماد به نفس و انگیزه و جرأت و تلاش و پشتکار وی تقویت خواهد شد و راهی به سوی موفقیت خواهد داشت.
5- تربیت صحیح والدین: پایه هاى نخستین رشد شخصیت و اعتماد به نفس, در سال هاى اولیه زندگى کودک و در دامن والدین و کانون گرم خانواده نهاده مى شود. اعتماد به نفس در کودکانى که در خانواده هاى گرم و نوازش گر پرورش یافته باشند, بیشتر رشد مى کند; ارتباط صمیمى با فرزندان و احترام به آن ها، آزادى دادن به فرزندان و توجه به جنبه هاى مثبت از عوامل افزایش اعتماد به نفس در جنبه های تربیتی است.
پی نوشت ها:
1ـ سید مجتبى موسوى لارى, رسالت اخلاق در تکامل انسان, ص345.
3ـ بحارالانوار, ج68, ص341.
منبع: طوبی، پژوهشکده تحقیقات اسلامی